loading...

روزنگار تیردُخت

بازدید : 365
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روزنگار تیردُخت

1.از کنار مغازه‌‌‌ای رد شدم که نمیدونم چی بهش میگن، عطاری نبود، جایی که چای و ادویه و هل و دارچین و نبات و اینجور چیزها میفروشند . چشمم افتاد به محتویات روی میز وسط مغازه که با نظم و سلیقه چیده شده بودند و خیلی هم هوس انگیز بودند، چوب‌های دارچین ، نبات‌های خوشرنگ، بسته‌های غنچه‌ی گل برای عطر دادن به چای و چیزهای خوشرنگ دیگه‌‌‌ای که الان یادم نمیاد...

بدون فکر کردن وارد مغازه شدم و سلام کردم. جوابی نشنیدم چون سر صاحب مغازه حسابی شلوغ بود، مشغول پیدا کردن جنس‌های درخواستی خانم خوش پوش و شیکی بود که چندین قلم جنس درخواست کرده بود و با حوصله براش توضیح میداد .

خانمه گفت دارچین هم میخوام، صاحب مغازه گفت :دو سری دارچین داریم،یکی این‌ها هست که فلان قدر قیمتشه و یکی اون‌هاست که فلان قدر قیمتشه .

خانمه گفت : کدومش عطر بهتری داره ؟ همونو میخوام !

رفتم تو فکر و با خودم فکر کردم کاش روزی برسه که مردم این سرزمین مشکلات رو پشت سر گذاشته باشند،نگران موجودی حساب بانکی شون نباشن و خواسته شون زندگی با عطر(کیفیت) بهتر باشه نه زندگی ارزون تر!

درگیر این فکر و محو عطر دارچین بودم که مغازه دار گفت : بفرمایید؟

پرسیدم : چای ماسالا دارید؟

2.تو دوره‌ی اینترنی این الگویی که میگم خیلی پیش می‌اومد، یک نفر یا چند نفر رو به عنوان نماینده انتخاب میکردیم ، افرادی که حس میکردیم از ما بیشتر میدونند ،توانایی‌های بیشتری دارند، روابط بهتری دارند و خلاصه بهتر میتونند اداره‌ی امور رو به دست بگیرند با اینحال از جنس ما هستند و برای کمک به ما تلاش خودشون رو خواهند کرد ، بهشون اعتماد میکردیم و سررشته‌ی امور رو میدادیم به دستشون . کمی‌که میگذشت میدیدم اوضاع چندان خوب نیست ، موقع چیدن کشیک‌ها بدترین کشیک‌ها و بدترین سایت‌ها به ما (مردم عادی) افتاده و بهترین کشیک‌ها و آف ترین سایت‌ها رو برای خودشون و دوستاشون برداشتند ، موقع برنامه ریزی‌ها و یا اعتراضات پشت ما رو نمیگرفتند، به ما خیانت میکردند و برای حفظ منافع خودشون طرف اساتید رو میگرفتند ،موقع انتخاب بیمارستان‌ها ،چیزی که باید بر اساس نمره‌ی پره انجام میشد، ناعادلانه جای خودشون رو انتخاب میکردند و اصلا خودشون رو در چرخه‌ی اولویت بندی‌ها و یا قرعه‌ها جای نمیدادند ،توجیهشون هم این بود که ما داریم به شما خدمت میکنیم پس حق داریم اولویت انتخاب‌ها رو به خودمون اختصاص بدیم،

با اینکه در ازای زحمت و سختی کارشون نیاز به مزد و پاداش داشتند حرفی نداشتیم اما دلمون میگرفت وقتی که تصمیماتشون رو باهامون مطرح نمیکردند و وسط دوره وقتی اوضاع قاراشمیش میشد و ما کمی‌کنجکاوی به خرج میدادیم گند قضیه در می‌اومد ! خب اگر از اول ما رو آگاه میکردند و نظر ما رو میپرسیدند و پشت پرده کاری انجام نمیدادند چی میشد ؟

حس خیلی بدی بود ...احساس میکردیم از اعتماد ما سواستفاده شده ... احساس میکردیم بهمون خیانت شده ...

این روزها و با اتفاقات اخیر روزگار، اون احساسات رو دوباره دارم تجربه میکنم ...

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 79
  • بازدید کلی : 2628
  • کدهای اختصاصی